رمان سیرک دیجیتالی
از اونجایی که قسمت قبل جکس و کافمو دعواشون شد ، کافمو قهر کرد و در رو بست و بیرون نیومد . فقط برای خاکسپاری ریبیت بیرون رفت .
جکس تو اتاقش نشسته بود . چشماش درشت شده بود مخصوصا مردمک مربعی شکلش که گشاد شده بود . دراز کشیده بود رو تخت و تو فکر بود .
سرش رو هر جهت میبرد عکس کافمو و ریبیت تو عکس ها بود. دیگه کلافه شد و عکس رو برعکس کرد و طرف مشکی رو گذاشت دیوار و دیگه نمیخواست عکس ها جلو چشمش باشه.
راگاتا اومد جلو در
راگاتا: جکس... الان وقت خاکسپاری ریبیت هست.. نمیخوای بیای؟
جکس با لحن سرد: چرا میام
جکس برای خاکسپاری فقط رفت . اونم ساکت و بدون گريه زاری . نشست و به عکس خیره میشد با چشم های درشت. بقیه خاطره میگفتن، همدلی میکردن، ولی اون فقط خیره شده بود به عکس . بعد از اون رفت اتاقش و در رو قفل کرد
جکس با خودش: شاید باید کلید جاهای مختلف رو میرم پیدا کنم..پس میرم دنبال کلید ها حتی کلید اتاق اعضا این خراب شده
کافمو تو اتاقش بود، اصلا ماجراجویی ها شرکت نمیکرد. جواب جکس رو نمیداد و عین افراد مبتلا به اسکیزوفرنی هی ریبیت رو توهم میزد و شروع میکرد به حرف زدن باهاش. جواب بقیه اعضا سیرک رو هم نمیداد.
کافمو: آره ریبیت! خودشه نقشه احتمالی من برای راه خروج ! ( کل دیوار رو خط خطی کرده بود و روش نوشته شده بود راه خروج با یه چند تا فلش قرمز)
کافمو وحشیانه خندید و یه نقاشی عجیب از ظاهر خودش به شکل غمگین کشید با قرمز( تو فیلم بود عکس نقاشیش😶)
جکس در میزنه
جکس: هی رفیق. نمیخوای در رو باز کنی
کافمو جواب نداد .
جکس نگران شد .
جکس: کافمو! کافمو...
کافمو با خنده: چیزیم نیست فقط دارم یکم با ریبیت میخندیم( یه خنده بزرگ)
جکس ترسید رفت اتاقش در رو بست
جکس چشماش خط خطی شد با خودش گفت : نکنه دارم اونم از دست میدم..؟.. همش تقصیر منه واقعا... وای نه.
دوباره یاد یه خاطره از خودش و ریبیت میوفته:
ریبیت: اگه ابسترکتیک بشم مقصر نیستی
چند روز گذشت و همونطور که میدونید پامنی اومد
* اینارو راگاتا داره برای پامنی با توجه به کمیک برای پامنی تعریف میکنه. دیالوگ های جکس رو اون ندیده فلش بک هست *
راگاتا تو زمان حال: و بعدش تو اومدی و در اتاق رو باز کردیم و دیدیم کافمو ابسترکتیک شده .
پامنی: یه حسی... بهم میگه اون فقط دلتنگه
راگاتا: فکر میکنی.. جکس و دلتنگی؟
جکس اینارو شنید به روی خودش نیاورد
جکس رفت اتاقش
جکس با لبخند با خودش: راست میگن.. منو و احساسات؟ .. اگه داشتم الان کافمو و ریبیت اینجا بودن.. من میخواستم مواظب کافمو باشم بدتر خرابش کردم. ریبیت رو هم ول کردم . چه دوست بدرد نخوری هستم؟
* جکس خودش رو به خاطر کافمو سرزنش میکنه تو فیلم هم تایید شده*
ادامه رو هم میذارم 👍
جکس تو اتاقش نشسته بود . چشماش درشت شده بود مخصوصا مردمک مربعی شکلش که گشاد شده بود . دراز کشیده بود رو تخت و تو فکر بود .
سرش رو هر جهت میبرد عکس کافمو و ریبیت تو عکس ها بود. دیگه کلافه شد و عکس رو برعکس کرد و طرف مشکی رو گذاشت دیوار و دیگه نمیخواست عکس ها جلو چشمش باشه.
راگاتا اومد جلو در
راگاتا: جکس... الان وقت خاکسپاری ریبیت هست.. نمیخوای بیای؟
جکس با لحن سرد: چرا میام
جکس برای خاکسپاری فقط رفت . اونم ساکت و بدون گريه زاری . نشست و به عکس خیره میشد با چشم های درشت. بقیه خاطره میگفتن، همدلی میکردن، ولی اون فقط خیره شده بود به عکس . بعد از اون رفت اتاقش و در رو قفل کرد
جکس با خودش: شاید باید کلید جاهای مختلف رو میرم پیدا کنم..پس میرم دنبال کلید ها حتی کلید اتاق اعضا این خراب شده
کافمو تو اتاقش بود، اصلا ماجراجویی ها شرکت نمیکرد. جواب جکس رو نمیداد و عین افراد مبتلا به اسکیزوفرنی هی ریبیت رو توهم میزد و شروع میکرد به حرف زدن باهاش. جواب بقیه اعضا سیرک رو هم نمیداد.
کافمو: آره ریبیت! خودشه نقشه احتمالی من برای راه خروج ! ( کل دیوار رو خط خطی کرده بود و روش نوشته شده بود راه خروج با یه چند تا فلش قرمز)
کافمو وحشیانه خندید و یه نقاشی عجیب از ظاهر خودش به شکل غمگین کشید با قرمز( تو فیلم بود عکس نقاشیش😶)
جکس در میزنه
جکس: هی رفیق. نمیخوای در رو باز کنی
کافمو جواب نداد .
جکس نگران شد .
جکس: کافمو! کافمو...
کافمو با خنده: چیزیم نیست فقط دارم یکم با ریبیت میخندیم( یه خنده بزرگ)
جکس ترسید رفت اتاقش در رو بست
جکس چشماش خط خطی شد با خودش گفت : نکنه دارم اونم از دست میدم..؟.. همش تقصیر منه واقعا... وای نه.
دوباره یاد یه خاطره از خودش و ریبیت میوفته:
ریبیت: اگه ابسترکتیک بشم مقصر نیستی
چند روز گذشت و همونطور که میدونید پامنی اومد
* اینارو راگاتا داره برای پامنی با توجه به کمیک برای پامنی تعریف میکنه. دیالوگ های جکس رو اون ندیده فلش بک هست *
راگاتا تو زمان حال: و بعدش تو اومدی و در اتاق رو باز کردیم و دیدیم کافمو ابسترکتیک شده .
پامنی: یه حسی... بهم میگه اون فقط دلتنگه
راگاتا: فکر میکنی.. جکس و دلتنگی؟
جکس اینارو شنید به روی خودش نیاورد
جکس رفت اتاقش
جکس با لبخند با خودش: راست میگن.. منو و احساسات؟ .. اگه داشتم الان کافمو و ریبیت اینجا بودن.. من میخواستم مواظب کافمو باشم بدتر خرابش کردم. ریبیت رو هم ول کردم . چه دوست بدرد نخوری هستم؟
* جکس خودش رو به خاطر کافمو سرزنش میکنه تو فیلم هم تایید شده*
ادامه رو هم میذارم 👍
- ۵۲۶
- ۲۵ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط